به نظر میرسد که بیاعتنایی و رفتارهای همراه با نخوت و تکبر رهبری قدرت، در حال فراتررفتن از آستانۀ بردباری و شکیبایی مردم است. رفتار خودسرانه و نیتهای شوم و غیرانسانی که انگیزههای اصلی برخورد حذفی با پروژههای توسعه در کشور است، اکنون به مرحلهای رسیده است که ایستادگی و مقاومت سراسری و ملی را به انتخاب ناگزیر و راه بیبازگشت مبدل کرده است. در روزهای گذشته شاهد رویدادهایی بودیم که در این زمانه و روزگار سخت و در یکی از لحظههای سرنوشتساز تاریخی، امیدوارکننده است. در ذیل به برخی از آنها به اجمال اشاره میشود: نخست: موضعگیریها و حمایتهایی که از خواست و مطالبات شهروندی مردم افغانستان صورت گرفت، نشان میدهد که صدای عدالت و آرمان یک جامعۀ عاری از تبعیض، بیمخاطب نیست. هرروز که میگذرد، تمامیتخواهی قومی و بیولوژیسم سیاسی بیشتر به انزوا رانده میشود. حمایت شخصیتها و چهرههای تأثیرگذار سیاسی روشنترین گواه انزوای کسانی است که قدرت را به ابزار تباهی و سرکوب تقلیل دادهاند. در روزهای اخیر بهصورت مرموز شاهد آن بودیم که وزیر حکومت وحدت ملی و دستگاه رییسجمهور اشرف غنی، تصمیم غیرانسانی خویش را مثل همیشه در پس دامنزدن به تضادهای قومی و قبیلهای کتمان میسازند؛ اما ابراز نظرهای آشکار و علنی چهرهها و نخبگان سیاسی و نمایندگان مردم در مجلس، نشان داد که این حربه به پیمانهای نخنما شده است که توانایی استتار هیولای بیداد را ندارد. تکوین و بسط دیدگاههایی که به برنامههای نوسازی کشور دیدگاه انسانی، ملی و همهجانبه دارند، رویدادی فرخنده و امیدوارکننده است. دوم: در جدالهای کنونی موضع حکومت از هیچ دیدگاهی نهتنها قابل دفاع نیست، که در نوع خود بیانگر ضعیفترین و بیمایهترین مواجهۀ حکومت با شهروندان خود نیز است. شاید نمونههای زیادی را سراغ نداشته باشیم که دست حکومت و مقامات مسئول کشور تا این اندازه خالی باشد که بهصورت آشکارا در برابر افکارعمومی به دروغگویی و سفسطهبازیهای مبتذل و مضحک متوسل شوند. درماندگی حکومت و فقدان منطق و خرد سیاسی در تصمیمگیریهای آن را در روزهای گذشته در سخنان و موضعگیریهایی که از طرف حکومت صورت گرفت، شاهد بودیم. یکی از چیزهایی که حکومت از آن در صدد محملسازی برای تصمیم نابخردانه خویش است، بحثهای فنی و تکنیکی است. این ادعا را حکومتی مطرح میسازد که از ارگ ریاستجمهوری تا وزارتهای فرهنگ و تحصیلات و آموزش آن توانایی و سواد نوشتن یک اطلاعیه را بدون اشتباهات املایی و انشایی ندارد. اگر آنگونه که ادعا میشود همهچیز از جمله طرحهای توسعهای کشور منطق فنی و توجیه علمی دارند، چرا کشور و مردم افغانستان به جایی میرسند که امروز ایستادهاند؟ کدام الزام تکنیکی و مطالعۀ علمی بوده است که دستاورد آن فاسدترین، فقیرترین و عقبماندهترین کشور روی زمین است؟ چه چیزی در این میان قابل باور است؟ وضعیت درهمریخته و فروپاشیدۀ کشور؟ یا ادعای برنامهریزیهای علمی و فنی؟ به نظر میرسد که ذهن نابالغ و عقبماندۀ کارگزاران حکومت به مرحلهای نرسیده است که با واقعیتهای موجود در جامعۀ خویش ارتباط معنادار برقرار سازند. سوم: افغانستان سرزمین شایعهها و اظهار نظرهای غیرمسئولانه است. وقتی حرکتی تاریخی و سرنوشتساز در راه است، دردها، هزینهها و رنجهای زیادی نیز درپی دارد. صبوری، شکیبایی و هوشیاری، فوریترین و حیاتیترین چیزهایی است که در روزهای پیشرو از همگان انتظار میرود. فراموش نکنیم که بیداری و حساسیت اجتماعی به اندازهای هست که هیچ تاجری، حتی اگر چنین سودایی نیز در سر داشته باشد، جسارت خنثی کردن آن را به خود راه ندهد. هیچ مسئله پنهانی وجود ندارد. آنچه در برابر ما قرار دارد، بیداد آشکار و بیاعتنایی به حق ابتدایی مردم است. هرکسی که چنین بیدادی را بر نمیتابد، باید در برابر آن صادقانه و مسئولانه ایستادگی کند. بنابراین حساسیت وضعیت میطلبد که با همهچیز با هوشیاری، چشمان باز و محاسبهشده برخورد کنیم. چهارم: تردیدی نیست که تمام برنامههای توسعهای کشور، با حمایتهای مالی نهادها و کشورهای خارجی طرح و اجرا میشوند. در تمام سالهای گذشته، تمام برنامههای اقتصادی و بازسازی که در کشور صورت گرفتهاند، از همین منابع بهرهمند بودهاند. فراتر از آن حکومت و نظام سیاسی کشور با حضور و دخالت این کشورها برپا شده است. در مورد این پروژۀ خاص نباید رفتارها و موضعگیریها بهگونهای باشد که این گمانهزنی را تقویت کند که برنامههای بازسازی نوعی باجدهی در برابر ترور است. تا اینجای کار اولویت و فوریتهای برنامههای کشورهای خارجی آن بخشهایی از کشور بوده است که ناامنیها و جنگها در آنجا متمرکز بودهاند. واضح است که هرنقطهای که از این خاک آباد شود و هرجایی که ساخته شود، رویدادی مبارک و امیدبخش است؛ اما نباید این تصور ایجاد شود که دستاورد صلحطلبی و رفتار مدنی، استمرار محرومیتهای تاریخی، تبعیض ساختاری و حذف سیستماتیک است. در غیر آن و در جهان امروز چنین بیدادی قابل استمرار نیست و دیر یا زود باید در انتظار فوران خشم فروخوردۀ تودههای انسانی باشید.